شخصی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند .آن شخص به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند ! با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او […]
میخواهید شمع مجلس شوید؟ از این راه بروید حرفی برای گفتن داشته باشید در گروههای دوستی، کسی میدرخشد که حرفهایش تازه و جالب است. اگر میخواهید دیگران توجه بیشتری به شما کنند، باید روی فن بیانتان بیشتر کار کنید. شما باید بتوانید با صدایی لطیفتر صحبت کنید و همیشه ضربالمثلها، داستانها و حتی لطیفههایی را […]
میخواهید همسرتان عاشق شما باشد؟ از ایـن راه برویـد کنار نکشید اگر به همسرتان وعدهای دادهاید و اگر راهی را با هم شروع کردهاید، حق ندارید خسته شوید و کنار بکشید. یادتان نرود که همسرتان روی حمایت شما حساب کرده و بدترین کاری که میتوانید انجام دهید، این است که حمایت عاطفیتان را از او […]
من همه آن چیزهایی را که نمی خواستم در زندگی ام اتفاق بیفتد و اتفاق هم نیفتاده، فراموش کرده بودم و فقط آنچه را نداشتم، می دیدم، اما از وقتی با خودم قرار گذاشتم بیشتر قدر نعمت های خدا را بدانم و بابت آنها سپاسگزاری کنم، شرایط بهتری پیدا کردم و واقعا از زندگی ام […]
معلم یک مدرسه به بچههای کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیبزمینی بریزند و با خود به کلاس بیاورند. فردا بچهها با کیسههای پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسهٔ بعضیها […]
آیا شما هم نیمکت … دارید؟ روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید, از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی واز چی نگهبانی میدی؟ سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته […]
شما برنده هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار جایزه روزانه شده اید؟ تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره. یکی اینکه […]
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند» تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می […]